No need to damn subject
یه بار بهش گفتم که تو وقتی من خوبم منو دوس داری فقط وقتی به حرفت گوش میدم منو دوس داری به محض اینکه کاری بر خلاف نظر تو انجام بدم میشم آدم بده و دیگه منو دوس نداری ، تصوری که از من ساختی برا خودت رو دوسداری ...
اون اولین نفری نیس که فقط تصور بی نقصی که از من ساخته رودوسداره و تا کاری که برخلاف میلش باشه رو انجام بدم میشم بدترین آدم میشم کسی که باوراش نسبت به من شکسته ....
وقتی بار دیگه قضاوت شدن از جانب یه عزیزی رو بشنوی درد داره میسوزه خیلی هم میسوزه و همچنین مقایسه شدن با یه آدم عوضی از جانب همون آدم ... انگار زمان داره تکرار میشه منتها با یه آدم نزدیکتر و عزیزتر ...
دقیقا همون کار به همون نحوی که یه نفر دیگه انجام داده بود رو امروز یه نفر عزیزتر انجام داد ...
بارها تو حرفاش سعی کرد بگه اینطور نیست ک تو فکر میکنی و من فقط نوع خوبتو دوس ندارم من کلا خودتو دوس دارم ولی بارها و بارها برعکسشو ثابت کرد درست مثل امروز ....
دل شکستن راحته جمع کردنش اما نه .... اصلا هم راحت نیس ...